محل تبلیغات شما

 

 

 

پسرک پاشیده غمگین 

توی چارچوب اینه ی قدی خوش تراش و رنگین 

پسرکی اومد توش پاشیدش غمگین

میشناسمش بیشرف دوست داشتنی رو

خودشیفته ی خوش بیانو

رفیق پاکاره میلانو آدریانو 

چند وقتیه با تصویر توی قاب آیینه قهره 

اون آشناترین غریبه ی شهره 

واسه همه مرحم و دارو، واسه خودش زهره 

واسه همه آشتی ، آرزو و حسرت و کاشکی 

روح سرکش، توی تنشه عربده کش ک کشیده نعره  

جغد اومد پایین از بوم ، با نیت شوم ، دم گوشش نیمه شبی بخت عجیبی خوندش

همه جا زدن اما اون ثابت قدم موندش 

دستشو بند عشق کردن، اما زودی فهمید خودشو رسوندش 

تو رفتی پس خیال کردی غیر اون کی موندش 

میدونه اگه بخوره زمین ، دوستش دشمنه 

نداری ها نصفش کرد اما نگفت گشنمه

تک و تنها ، میگفت خدا پشتمه

خنده هاش بلند ، میگفت پاکی دلم سبب رشدمه

اون تخم آرزوهاشو کاشتش

از در غیب جوونه زد ، تعبیر شد برداشتش

خال شونه ی چپ، خال گونه ی راستش

هرچی رسید از ته قلبش از ی، قبلش خواستش

غیر خدا کی هواشو داشتش

 نه اهل نصیحته 

نه بهر مصیبته

نگاش برق داره 

میگیره زود 

چشمی که به چشمش زول زده

ظاهرش از عالم دنیا به خواب و رویا پل زده

این حرفا که میگم مثله

رنگ چشمشم شیرین ، مث عسله

زاده ی شهر خیس ، اون ور. رودخونه ی زَر ، قرینه ی محله ی ضرب . 

یاد گرفتش پیشه کنه صبر

نگاهش پاک ، حیا موج میزنه میاره شرم

اول میگه خدا ، بعد لباس

فقط زیادی مارک پوش میچرخه

جالبه باطنش باز صد برابر ظاهر گرونش می ارزه

یعنی نیست از این الکیا

ک بشه گرفت ازش یه آتو ، ایراده خاص

کارش خب درسته

 اسم این پسرک خوشگل و خاص بمونه راز 

ولی ما فرض میکنیم اسمش علی باشه 

علی خوشگله 

علی سانتال 

علی عشقه آواز و ساز 

قدش بلند ، موهاش بلند، بختش عجیب

خونش نجیب

بزارید قصه رو از دهن خودش بشنویم 

چون من فقطی بلدم نثر روان بنویسم 

یجوری اینجوری آهنگین باشه 

من نثر روان 

اون اما نصفش روان

رد داده

دست به یقه با خودش از فرط غم هاش 

خبحق داره کم نیستن که درد و غماش 

من میدونم از فریاد این جوجه کلاغ بیدار میشه 

آهای جوجه الاغ یوااش 

اوه 

بیدار شدش ، من بایستی برم توی کالبدم 

پس اینم نیمه کاره 

تا وقتی میمونه که اون نمیخوابه 

چرا پس امروز صبح خورشید نمیتابه 


 

قار قار.  قار قار 

قار قاااار. قااار 

عجب خوابی چرت و پرتی بودش، مقوله این کلاغ بیدارم کرد، ولی خواب نبود ، عجیب بود ، روحم بالاسرم نشسته بود و حرف میزد، چه خواب وحشتناکی وقتی توی خواب میتونی خودتو توی خواب ببینی که ناله میکنی ، روحم داشتش رپ میخوند، خدااا چرا از هرچی بدم میاد سرم میاد؟. یعنی خول شدم؟. یا شاید از بس دلنویس میکنم که چنین خوابی دیدم؟ 

 

     صبح سرد پاییزی و خواب های آشفته ای که ناتمام ماند ، کاش کلاغ صدساله ی شهر پشت قاب چوبی پنجره نیامده بود تا با قار قارهایش رشته ی بافته شده از رویایم را پاره کند ، سرآخر نتوانستم بفهمم که چرا عروس سبیل داشت ، ولی داماد یعنی خودم دامن به تن داشت ، چه خواب عجیبی بود ، صدایی جزء سکوت در فضای متروکه ی این خانه ی وارثی نیست ، اما بگمانم چیزی کم است ، نگاهم به تیک تاک های بی رمق ساعت شماته ای می افتد که گویی سوزنش بروی ثانیه ی خاص گیر کرده و درجا ریپ میزند، بی شک صدای تیک تاک ها تنها عنصر غایب صبحگاه در این خانه است، یک لنگه جوراب همچنان پایم مانده ، لنگه ی دیگر در جیب عقب شلوارم آویزان ، ته سیگارها از سطل کوچک زباله خودشان را بیرون کشانده اند و درحال فرار ، کنترل تلویزیون درون جامسواکی چه میکند؟. سرم را بالا میاورم و باز چشمم به مرد توی آیینه می افتد ، اخم میکند برایم ، من بی اعتنایم به او ، اما از ته دل عاشقش هستم ، نجوایی بیصدا از درون خطاب به این عشق میگوید ؛ 

همیشه خودشیفته بودی، از خود راضی ، مغرور ، لجباز ، کله شق، خجالت نمیکشی؟. 

 

بی اختیار جوابش را میدهم و مثل هر صبح با هم دهن به دهن میاییم. و به وی پاسخی محکم میدهم و میگویم؛  

_نه، از چی باید خجالت بکشم ، خب پسره توی قاب آیینه ی قدی ، با چشم و ابروی رنگین ، پاشیده غمگین ، حتی غمش هم قشنگه ، چه دلیلی واسه کشیدن هست؟ یعنی چه دلیلی واسه خجالت کشیدن هست؟ 

او میگوید ؛ *خاک بر اون سرت. 

_چرا؟

*سی و سه سالت شده، یکم خجالت بکش.

_بزار اول یه نخ فیلتر قرمز سیگار بکشم ، بعدش شاید بخاطرت خجالت هم بکشم خخخخ

*کوفت. میخندی؟.

باید پاپیون ببندی 

/ گربه ی کلاش ملاشی سکوت حیاط بزرگ خانه را میشکند  

 (قسمتهایی از ممیزی اثر پسرک شهر خیس _ که شین براری پس از انتشارش از همگان نظرسنجی نمود که آیا چه چیز مخالف عفت عمومی ، ضد فرهنگی، بی نزاکتی ، یا محتوای مجرمانه ای در این پاراگراف است که دچار تیغ تیز ممیزی گشته و از متن داستان حذف گردیده توسط وزارت ارشاد اسلامی . و او ترجیح داد تا از انتشار اثرش جلوگیری کند و همچون بسیاری دیگر از آثارش در گنجه ی اسرار خاک بخورد تا بلکه روزگاری شرایط مناسبی برای نشر ان بطور کامل مبادرت نماید . نه انکه اثرش را قطع عضو و با پیرنگی مجروح شده از تیغ تیز ممیزی به مخاطبانش عرضه کند) 

http://ShahroozbarariSeyghalani.blogfa.com  

                [بازنشر کتابناک]  

 

 

تیتر روزنام ه آفتا ب یزد : فساد و فحشا نشر میابد چرا؟

شهروز براری صیقلانی نویسنده ی مدرنیته ممنوع القلم شد . بازنشر از کتابناک

متن ازاد ، بازنشر از مجله ادبی چوک ، روایت شهروز براری صیقلانی از .....

، ,ی ,  ,خواب ,توی ,خجالت ,    ,توی خواب ,تیغ تیز ,، چه ,می افتد

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها